۳ نکته

  • برگشته میگه سخت نگیر تو رو خدا!!!!!!!!!!!
    سخت؟؟؟چیرو سخت گرفتم؟؟همیشه واسه تو آسون ترین چیزا هم سخت بوده ....شاید الانم منظورت اینه که از دید تو من سخت میگیرم؟؟؟
    دارم حرص میخورم ....ایهاالناس!!!!!!!!!

 

  • بارون میاد...خیلی خوکشل شده همه جا...من نمیدونم چرا هر وقت بارونیه یاد کرم میفتم! که بعد بارون تو باغچه پیداشون میشه...خیلی نازن!!!! بدنشون شفافه .... انگار از بیرون همه وجودشون پیداست...خلاصه که من دوستشون دارم....فقط دلم میسوزه که دست و پا ندارن....

 

  • همینکه میدونم ۲روززززززززززززز (نه اشتباه گفتم فقط ۲ روزز) تعطیله احساس سبکی میکنم.... درس؟؟؟عمرا درس بخونم...من فقط شب امتجان یادگیریم میزنه بالا....الان اگه بخونم عذاب وجدان میگیرم...۲ تا امتحان دیگه دارم ..۱۱ و ۱۲ ام....آره خیلی مونده..ولی خوب دو تا درس سخت چرته ....یکیش از ایناست که حفظ میکنی حفظ میکنی میری صفحه بعد احساس میکنی یادت رفته صفحه قبلیو(واقعا یادت رفته ها .چون همش تو فکر حرف همسایه بغلی و دوست دوران طفولیت و روسری که دیدی و نخریدی و صدای سیستمت که ۸ تا خونه اونورترم میفهمن تو الان کامپیوتر روشن کردی و...بودی)...خلاصه که ما بسی حزن ...نداریم....غصه واسه چی؟؟؟ دنیا به این قشنگی....مخصوصا با این بارون ... من وقتی بارون میاد انگار رفتم امامزاده بسکه دعا میکنم ....آخه ما ۱-۲ بار شنیدیم که وقتی بارون میاد نشونه رحمت خداست پس دعاهاتون مستجاب میشه...دیگه خلاصه همه رو مستفیض می کنیم....واسه شما...دعا....حتمن ...ا وا بارون قطع شد...
نظرات 3 + ارسال نظر
خانوم گل چهارشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:50 ب.ظ http://blume.blogsky.com

ماریا جون کار خاصی نداشتم فقط میخواستم بگم انقده سخت نگیر دیگه!!!‌(‌ ؛

گذشته از شوخی یه حالت سومی هم هست که آدمها وبلاگ میزنن. اونم وقتیه که تنها و بیکارن. اون بیکارنش حالت چهارم بود.
دلائل زیاد هم میشه بجز آشناها یه عشق الکی نوشتن و پاک کردن رو ازش نام برد که من خودم به شخصه با این مرض دست به گریبانم و هر یه ماه درمیون یه وبلاگ رو با ۳۰ تا مطلب منهدم میکنم و میرم یه جا دیگه از اول وب میزنم.

این آخری دو روزشه. ببینم تا کی دووم میاره.

خوب دیگه برو مشخاتو بخون مزاحمت نمیشم

سخت ؟؟؟؟ خودمو میکشماااااااااا ...آخه اگه سخت میگرفتم که اوضاع اینطوری نبود:((((
حالا میام تعریف میکنم.....

اوهوم تنهایی میتونه دلیل وبلاگ زدن باشه ...ولی میدونی من منظورم این بودش که همون لحظه که شروع میکنه به نوشتن...همون لحظه...اوکی؟

تو عزیزم تنوع طلبی حاد داری (چشمک)...ولی خوب من یه آدرس بیشتر نمیتونم یاد بگیرما...عوضش نکن...خوب؟؟؟

مشخ دوست ندارم:(

حبیب چهارشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:54 ب.ظ http://habib-nosrati.blogfa.com

تازه تو بلاگ اسکای وبلاگ می ساختم (با هدف کاری و مرتبط با شغلم)که تو فهرست وبلاگ های به روز شده وبلاگتو دیدم . من باب کنجکاوی سر زدم .اول تعجب کردم از زیادی مطالب جدید و بعد از خوندنش لذت بردم و البته دلم برای دوره ی درسی مشابه تو که مدت ها قبل گذرانده ام تنگ شد! آن سال ها چه زود دور شد!! راستی از اینکه دانشجویی بتونه کاری هم دست و پا کنه جالبه !! یعنی میشه به وضعیت اقتصاد جامعه امیدوار بود؟!! (آخه من اقتصاد خونده ام). به هر حال بهانه ای شد که بگمخسته نباشی!

ممنون... من با لیسانسم رفتم سر کار و چون رشتم فنی بود واسم کار زیاد بود....ولی دلم یه کار میخواد بدون آقا بالاسر...
ممنون که سر زدی:)

خانوم گل پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ب.ظ http://blume.blogsky.com

سلام ماریا خاتون جون.

خوشحال شدم بهم سرزدی.
وروجک دو سال و نیمه است.

بوس

ووی ...کوچولوی ۲.۵ ساله باب بوسیدنه فقط....از طرف من یه ماچ گنده بگیر ازش.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد